ایرانیان و پایان بازی یه قل دوقل

ساخت وبلاگ
  1. هشت تیر 1403 چهاردهمین دوره انتخابات رئیس جمهور برگزار میشود. با افتخار به دکتر سعید جلیلی رأی خواهم داد. تبلیغی برای ایشان نکرده‌ام. کمترین حد تبلیغ نصب تصویر ایشان روی شیشه مغازه‌ام هست. این کار را هم نخواهم کرد. آنچه سبب این سکوت و سکون شده است ضعف خانمان‌براندازی است که در این مردان بزرگ دیده‌ام. گرانی‌های افسار‌گسیخته که با سوء تدبیر آقای روحانی کلید خورده بود پمپاژ نمک روی زخم نهادینه شدن این سرزمین یعنی تبعیض بود. و دیدیم که جراحی اقتصادی آقای رئیسی تغییری در این معادله ایجاد نکرد. جراحی فرهنگی پیشنیاز جراحی اقتصادی است و زمینه را برای اصلاحات اساسی در اقتصاد فراهم خواهد کرد. مردم محسوسات را درک و فهم می‌کنند و نمی‌شود برای آنان که محسوسات را علیه خودشان می‌بینند از معقولات سخن گفت و نکبت‌ها و پلیدی‌ها را توجیه کرد. ساده‌تر بگویم: اگر با این استدلال که انسان پاک و وارسته‌ای مثل آقای رئیسی با همراهی مجلس انقلابی خواهد توانست مرهمی بر زخم‌های مردم بگذارد وارد میدان تبلیغ صریح به نفع ایشان می‌شدم امروز به روستاییان ساده‌دلی که همچنان بختک پلید و پلشت دائرمداری پول و پارتی و سود و سهم را بر جان و روان خود مسلط می‌بینند چه جوابی باید میدادم؟

  2. بخشی از دلیل تبلیغ نکردن به این مهم مربوط می‌شود که امثال بنده که عقل معاشمان لنگ می‌زند مرجعیت نداریم. می‌گویند صادقی و سالمی و پاکی و باسواد. اما بنده آنچه را که از گفتن آن حیا می‌کنند و نمی‌گویند بیشتر باور دارم. بعله! همیشه همین طور بوده. البته آنکه می‌تواند با مظاهر تباهی و پلیدی در روستایمان که با نقاب ارزش و انقلاب روزگار مردم را سیاه کرده مبارزه کند همین آدم قدر ندیده و بر صدر ننشسته است. فقط با این شیوه است که می‌توان شور نهفته در نهاد خلق الله را برانگیخت و مسیر تعالی و پیشرفت حقیقی را به روی آنان گشود. تا آن زمان قدری راه است. و سخن مهمتر اینکه این مهم یک مصداق جراحی فرهنگی است که شاهراه پیشرفت و زنده شدن مردم را خواهدگشود.

  3. میزان 40 درصد مشارکت پیامی تلخی برای حاکمیت دارد مخصوصا وقتی آنچه برانگیزاننده مردم برای حضور در انتخابات است را در نظر بگیریم که میزان و اندازه را تا سی یا بیست درصد پایین خواهد آورد. مَشتی رستم از روستای همجوار پیاده به روستای ما آمد تا رأی بدهد. می گفت شاید اگر رأی ندهم یارانه‌ام حذف شود. دیگری که کارمند بود گفت برای روز مبادا در انتخابات شرکت می‌کنم.

  4. ویرانی سرمایه اعتماد اجتماعی در ایران، بعد از جنگ کلید خورد. مردم با اعتماد به آقای رفسنجانی ایشان را دو دوره مدیر ارشد اجرایی کشور کردند. اجرای سیاست‌های بانک جهانی پاسخ وحشتناک آقای رفسنجانی به اعتماد مردم بود. تورم بالای چهل درصد رسید. مدیران ارشد دولت نزد مسئولان بانک جهانی می‌رفتند و استمهال می‌طلبیدند. بعله! دولت نمیتوانست قسط بدهی‌هایش را بپردازد. مردم دو کار کردند. اول این که راه خودسری در پیش گرفتند. این را یک استاد پیشکسوت جامعه‌شناس در کتابی که نیمه دوم دهه هفتاد چاپ کرده بود گفت. کار دوم مردم این بود که در دولت‌های بعد به جای عقلانیت بر مدارد عقده سیر کردند و هرکه را که احساس می‌کردند مخالف دولت است قدردادند و بر صدر نشاندند. آقای خاتمی که با این پس‌زمینه رئیس جمهور شده بود همان مدیران اقتصادی دولت آقای رفسنجانی را وارد دولت خود کرد. مردم یک بار دیگر رکب خوردند. آقای احمدی‌نژاد هم که با مرام خود توانسته بود روزنه‌ای بگشاید در دوره دوم راه خودسری در پیش گرفت و عملا جامعه را رها کرد. در واقع ایشان بود که زمینه را برای قدر دیدن و بر صدر نشستن یک ابَرمتوهمی به نام حسن روحانی فراهم کرد. در چنین جامعه‌ای فقط یک کار باید اصل قرار گیرد: جراحی فرهنگی. این مهم زمینه را برای اصلاحات اساسی در اقتصاد هم فراهم خواهم کرد. آقای رئیسی و آقای جلیلی بدون در نظر گرفتن این نوع جراحی قصد اصلاح دارند. و سخن مهمتر اینکه مطابق با عقیده آنها نمی‌توان اصلاح فرهنگی کرد. جراحی فرهنگی دردش به حاکمان میرسد و حاکمیت در نظر اینان امر مقدس است. پس راه عقل بسته است. منطق درونی حاکمیت دینی سریان دادن عقلانیت در همه شئون است نه بستن راه عقل. و یکی از مظاهر عقل و عقلانیت «چون وچرا» گفتن یا «اما و اگر» کردن است.

  5. با حضور آقای جلیلی آقای قالیباف نباید داوطلب می‌شد. «شولم شولم» گفتن اطرافیان کار خودش را کرد و یک سرمایه دیگر این سرزمین خرج کژفهمی‌های مشاوران نابلد شد. همانگونه که مشاوران آقای زاکانی و قاضی‌زاده ناشیانه آنان را به میدان تقابل با آقای پزشکیان کشاندند. در چنین مواقعی باید حریف را خلع سلاح کرد نه اینکه او را در گوشه رینگ بکشانی و در جایگاه مظلوم بنشانی. ملت ایران احساسی است و دغدغه دارد از مظلوم دفاع کند. و سخن مهمتر اینکه آنکه باید مسائل و مصائب اجتماع را با صدای بلند بگوید و برایش راهکار ارائه کند یک نیروی اصیل انقلابی است نه آنکه همعنان اشراف است.

  6. بخشی از منبع عظیم شکل‌گیری جلب رأی آقای پزشکیان به موضوعی ربط پیدا می‌کند که از آن با نام «تقابل با روایت‌های رسمی» یاد می‌کنند. این مهم در همه حکومت‌ها می‌تواند عامل محرک مردم شود و با هزار افسوس در ایران امروز به طور ویژه تأثیرگذار است. حتی بنده که روستاوند هستم و دل در گرو آرمانهای این جامعه بسته‌ام از روایت‌های رسمی دلزده‌ام طوری که شکل‌گیری سونامی علیه جریان رسمی را برای بیداری و تذکار و بیرون آمدن از خواب غفلت بسیار ضروری می‌دانم. می‌گویند هرکه را پدر و مادر ادب نکند روزگار ادب خواهد کرد. وقتی نتوانی با منطق «نقد درون گفتمانی» توهمّات را از ذهن و ضمیر دوستانت بزدایی باید به چنین سونامی‌های امید ببندی.

  7. دانش‌دوستانی که می‌دانند روستاوندی هست و وبلاگی برای نوشتن دارد مشتری این بالقوه این یادداشت‌ها هستند. اما این متن از آنجا که جنبه تبلیغی- توجیهی دارد به ضرورت باید تا حد امکان ساده‌سازی شود:

وقتی خداوند می‌گوید:

«آیا آنکه می‌داند با آنکه نمی‌داند برابر است؟» دارد از یک موضوع فطری سخن می‌گوید و در واقع آن را به رخ می‌کشد. می‌توانیم ادامه دهیم که:

«آیا آنکه کار می‌کند با آنکه کار نمی‌کند برابر است؟»

«آیا آنکه در دفاع از کشور کارنامه درخشان دارد و عمری را در پاکی و صداقت و سلامت نفس روزگار می‌گذارند و ترکش‌های مقام‌طلبی او را زخمی نمی‌کند با امثال حسن روحانی و سیدمحمد خاتمی که عمری در گوشه عافیت و بی‌دردی می‌زیند و در تنگناها هم به جای پذیرش خبط و خطا یا سوء مدیریت خود دیگران را متهم و مقصر قلمداد می‌کنند برابرند؟

آیا توهم عقلانیت و تدبیر که آقای حسن روحانی را دربرگرفته بود بر مردم آشکار نشده است؟ می‌توانست از صندوق ذخیره ملی پول قرض کند و یارانه بنزینی را زودتر از آغاز طرح گرانی بنزین به حساب مردم واریز نماید و مانع از فاجعه‌ای شود که بخشی از فرزندان مظلوم و بی‌پناه این سرزمین را راهی دیار باقی کرد. همچنین میتوانست با گرایش به شرق کوتوله‌های غربی را بترساند و امتیاز بگیرد. اف بر این همه بی‌تدبیری.

از آقای پزشکیان باید پرسید:

اگر قرار بود با حسن روحانی شریک شوی او باید به دیدار شما می‌آمد نه اینکه شما به دیدارش بروی.

همچنین:

چگونه می‌خواهی با اطرافیانی که اعتماد به نفس آنان صفر است با شیاطن انس مواجه شوی و از حقوق ملت دفاع کنی؟

می‌گویی «سیاست‌های مقام معظم رهبری» در حالی که ایشان بود که گفت اگر ترامپ قرارداد را پاره کند ما آتش خواهیم زد. باید پرسید شما چگونه می‌خواهید با این سیاست خود را تطبیق دهید و کار را پیش ببرید؟

همچنین:

آیا ندیدید که آقای رئیسی بدون انسجام داخلی و هماهنگ کردن گروه‌ها توانست عضو پیمان‌های مهم منطقه‌ای شود، با همسایگان قراردادهای بلندمدت امضا کند و معضل واکسن‌های ضدکرونا را رفع و دفع کند؟ با این فرض پرسش اول این است که چگونه می‌خواهید گروه‌های متضاد را هماهنگ کنید؟ همچنین اگر نتوانستید، آیا مثل آقای رئیسی توانمند هستید که بدون انسجام داخلی کار را پیش ببرید؟ و اصولا چه نیازی به انسجام داخلی دارید؟! یک مدیر قدرتمند بدون انسجام گروه‌های داخل هم می‌تواند منافع کشورش را تأمین کند.

باید پرسید:

آیا کار آقای سعید جلیلی که ده سال با علمی‌ترین روش، یعنی شیوه مرضیه استقراء، به شهرها و روستاها رفت و مسائل و مصائب مردم را از نزدیک دید و شناخت، کار کارشناسی هست یا نیست؟

آیا پاره کردن زنجیر مرکز/پایتخت‌محوری و بها دادن به روستاها و شهرها که آقای احمدی‌نژاد شروع کرده بود و آقای رئیسی با افتخار آن را ادامه داد و در دیدگاه آقای سعید جلیلی به «هر روستا یک سلول برای جهش» تعالی یافت مصداقی از عدالتی که شما به آن عشق می‌ورزید هست یا نیست؟ نام فروردین نیارد گل به باغ. عدالت لفظ است. مصداق آن را شما در مقابل چشمانت می‌بینی. ضعف دیدی اصلاح کن. آنچه نمی‌توانی انکار کنی این است که حریف بهتر و بیشتر از شما دغدغه عدالت‌گستری دارد.

همچنین از آقای پزشکیان باید پرسید:

چرا کسانی که از شما حمایت می‌کنند عمدتا طبقا بهره‌مند و بی‌درد و بی‌اعتنا به مشکلات مردم‌اند. در روستای ما کسانی به جنابعالی رأی می‌دهند که هیچ کارنامه درخشانی نه فقط در قبال وطن بلکه در برابر روستایی که در آن سکوت دارند ندارند. واقعیت تلخ این است که روستای ما تبدیل به یک قبرستان شده است. گفت چه نسبت است به رندی صلاح و تقوا را. باید پرسید چه قرابتی بین شما و این عافیت‌طلب‌ها هست؟

نکته:

«دوست داشتن چیزی عامل کور و کری است.» از این منظر کسانی که با بازی‌های جناحی و گروهی خود را سرگرم کرده‌اند کورند و کرند و در تشخیص منافع واقعی سردرگم‌اند. آنکه به روستا بها می‌دهد و آن را سکوی جهش می‌داند و منطقا «حق روستاوندی» را باید برای تحقق چنین امر مهمی به رسمیت بشناسد دکتر سعید جلیلی است اما در کمال شگفتی می‌بینم که مدعیان فهم و دانایی در روستای ما به جای استفاده از فرصت و بالا کشیدن روستای خود، مرض سیاسی گرفته‌اند و دنبال تقابل با حاکمیت هستند. حتی متصدی رأی‌گیری که دو دختر روستایی بودند به آنکه بی‌سواد بود و نتوانست تصمیم بگیرد پیشنهاد کردند به آقای پزشکیان رأی بدهد و یکی از آنان نام آقای پزشکیان را در برگه‌اش نوشت.

اما سخنی ویژه با فرزند پاک ایران زمین جناب دکتر سعید جلیلی عزیز.

اگر پول‌زدگی آفت زندگی بشر است همچنانکه علم‌زدگی، و غرب‌زدگی وشرقزدگی و مقام‌زدگی و بدتر از همه معنویت‌زدگی، «ولایت‌زدگی» و «قطب‌محوری» هم آفت‌زاست. ایرانیان با این مزیت در دوره صفویه استقلال کشور را تضمین کردند همچنان که در هشت سال دفاع مقدس جلوه‌ای درخشان از این مزیت را به نمایش گذاشتند اما برای تمدن‌سازی باید با آفت‌های ولایت‌زدگی و شخص‌پرستی مبارزه کرد و نیروی شگرف و شگفت عقلانیت را در پهنه اجتماع جاری و ساری کرد. آنانکه ذیل «جبهه پایداری» از جنابعالی حمایت می‌کنند مطلقا ولایت‌زده‌اند. ضعف آنان در برابر نسناس‌ها بروز و نمود ندارد اما آنگاه که بر اریکه قدرت بنشینند ممکن است «فروبستگی» را که تقدیر منحوس انسان ایرانی بود و با انقلاب شکوهمند اسلامی از هم گسیخت مجددا به تقدیر انسان یرانی بدل کنند. امروز حاکمیت خیال می‌کند دوستدارانش در سراسر کشور مردانه مشغول کارند و برای رهاندن نسل از مظاهر پلیدی و پلشتی روز وشب نمی‌شناسند. 1382 بیست روستای یک شهر را میدانی بررسی کردم نشانی از کار فرهنگی تمیز ندیدم. تابستان 1400همین کار را تکرار کردم. در همچنان بر همان پاشنه می‌چرخد. اگر نهادی‌های دولتی علیل‌اند مدعیان انقلابی کجای کارند. و صدالبته در گزارش‌ها خبرهای خوشایند بسیار می‌شنوید یا می‌خوانید. آنچه به ما نگفته‌اند این است که ایمان وطن دارد و سالهاست که این گوهر والا از این سرزمین مهاجرت کرده است. امروز وطن ایمان یمن است. جنوب لبنان است و فلسطین مظلوم. آنچه در ایران نمود و ظهور دارد دریوزگی برای پول و مقام و سهمیه و مناصب است. و صد البته هر قاعده‌ای استثناء هم دارد. و درود بر آنان که کسب نان را بهانه برای هدم شرف نکرده‌اند.

شعر شاعر شوریده حکیم یوسفعلی میرشکاک حسن ختام این سخن:

نه بادم/ نه برگم / نه با زیستن دلخوشم/ نز تمنّامداران مرگم/ نه افشای رازم/ نه نامرد از آنگونه‌ام/ که در سایه باشم/ نه آنگونه مردم/ که با آفتابم بود همعنانی...

گذشت از کمان کمین تیر مرگ/ و من همچنان گرم با جان خود در نبردم/ که ای مانده در بند تن/ درین قحط مردان/ نمی‌پرسی از خود:/ چرا پیشتر زآنکه از من بپرسند/ کاری نکردم؟

تکمله: سالها قبل متنی نوشتم با عنوان «ایرانیان و بازی یه قل دوقل». خواستم بگویم وقتی رشد فرهنگی اصل نباشد ارزشی به نام انتخاب و روشی به نام انتخابات هم به سردرگمی می‌انجامد. گفت: «یک کلاف نخِ سردرگم دارم بگیر داداش/ چکارش کنم؟ بده به داداش». بعله! این بازی اکنون به پایان خود نزدیک می‌شود. آقای بازرگان در دادگاه نظامی که ظاهرا در سال 40 برای رسیدگی به اتهامات ایشان تشکیل شده بود خطاب به شاه گفته بود آنچه مسلم است اینکه ما آخرین گروهی هستیم که با زبان قانون با شما مبارزه می‌کنیم. وضعیت امروزی ایران امروز اینگونه است. همجواری انتخابات شورا و ریاست جمهوری نشان نمیداند چکاره‌ایم. امروز که بالضروره تفکیک شکل گرفته تقلیل حضور مردم به چهل درصد پیام‌های تلخ دارد. اگر شکاف ترمیم نشود ایران صدمه‌ای جبران‌ناپذیر خواهد خورد و ویرانی از نوعی دیگر بر سر اجتماع سایه خواهد انداخت. از این منظر هم می‌توان با آقای سعید جلیلی اتمام حجت کرد که ای برادر، حرم در پیش است و حرامی از پس. اگر رفتیم بردیم، وگر خفتیم مُردیم.

تکمله‌ی دوم: هرچه دو واژه «چپ» و «راست» پرمعناست و ریشه‌دار، اصطلاح «اصولگرا» یا «اصلاح‌طلب» افاده معنای روشن نمی‌کند. اصولگرایی بدون اعتقاد به اصلاح‌طلبی یعنی تحجر و تصلب و توقف، و اصلاح‌طلبی بدون اعتقاد به اصول هم سخن گفتن است از امر عدمی و پوچ. دکتر پزشکیان اولین موجود باشعوری هست که به درستی خود را اصولگرای اصلاح‌طلب معرفی کرده است. ایشان اگر بخواهد روزی حزب قدرتمند تشکیل دهد حتما بنده با همه توان خود به ایشان خدمت خواهم کرد. آنچه سبب شد در متن فوق علیه ایشان موضع بگیرم دو نکته اساسی است. اول اینکه طرح و برنامه‌ای جدی برای آینده تدارک ندیده است. دوم، بها دادن به افرادی است که در دولت‌های گذشته در آزمونها رفوزه شده‌اند. به قول شاعر «افسوس که آن سرو روان رهگذری بود.» حیف شد که یک آدم اصیل خود را سپر بلای کوتوله‌های سیاسی کرد.

قال را بگذار و باب حال زن(4)...
ما را در سایت قال را بگذار و باب حال زن(4) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ahahmadi بازدید : 5 تاريخ : سه شنبه 12 تير 1403 ساعت: 20:20