«تحجر و تجدد دو پرتگاه جهنمی هستند که این سو و آن سوی صراط عدل دهان گشوده اند....»
این جمله سیدشهیدان اهل قلم را جزو چند سخن درخشان چهل و پنج سال گذشته این سرزمین میدانم. این سنخ جملات تحلیل شود راه برون رفت از مشکلات باز خواهد شد.
تحجر یعنی قفل شدن ذهن با موضوعات فرعی(در اینجا چون بحث دینی مطرح است باید گفت: فرعیات دینی). زمینهاش در روان بشر فراهم است. معناگرایی ذاتی انسان است. علت اصلی روی آوری مردم به دینها هم همین معناگرایی است. از این منظر فرهنگهای بشری و مخصوصا شرقی حرفها برای گفتن دارند. فرهنگهای توحیدی اصیل با دو ویژگی از این گونه فرهنگها متمایز میشوند. یکی اصالت معناگرایی در آنهاست و دومی که بسیار مهمتر از اولی است اهتمام به عدالت و مبارزه با ظلم به عنوان بنیاد و بنلاد معناگرایی است. اما از آنجا که طبع بشر به سستی گرایش دارد اموری از دین را که با میل و خواست اولیه او تطابق دارد برجسته و بزرگ میکند. دین از عبادات میگوید و با تأکید بر عنصر کلیدی «تقوی» در پی این است که راه دستاندازی بشر در معارف را ببندد. به عبارتی دیانت باید به تقوی و حقمداری بینجامد و انسان موحد با دیگر آدمیان احساس یگانگی کند و برای سعادتمندی و رفاه آنان به جان بکوشد. انسان شاخص را با همین نیت و صفات معرفی می کند: «پیامرسانی از جنس خودتان بسویتان فرستادیم که از رنج دیگران رنج می برد و ولع سیری ناپذیری برای رشد و تعالی و رفاه شما دارد.» اما راه صعود سخت است و آدمی موجودی است ضعیف. آن بخشی از معارف را پررنگ میکند که با طبعش همخوانی دارد. زیارت برود. دعا بخواند. هرازگاهی به این و آن کمک کند. درک حیات زیستی و جانوری در دائرمداری این بخش بسیار تأثیرگذار است بدین معنی که کششی درونی در بشر منجر به چنان ترکیبی میشود. یعنی استمرار نفسمداری و ظاهرگرایی دینی(مذهب ظاهر و ظاهر مذهب). اصل شدن اخلاق ضد منافع آدمیان است. اگر «آگاهی» و «عقلانیت» و «عشق» نباشد نمیتوان گوهر دین را که «اخلاق» و «اخلاص» است و برای تحقق آنها باید «مجاهدت» صورت بگیرد زنده کرد. این مهم در تاریخ با غلبه فقه بر اخلاق خودش را نشان میدهد.
اکنون در ایران و در نظامی که با مجاهدت مجاهدان اصیل و شریف بنیان نهاده شده انبوهی از مشکلات ریز و درشت مردم رامحاصره کرده است. دلیل اصلی این اوضاع ناگوار مانور تحجر دینی و در محاق رفتن تفکر دینی است. فرهنگ سرمایهداری در این سرزمین و با شعارهای دینی نفوذ و رسوخ کرد کسی قرارگاه مقابله با آن تشکیل نداد همین که موضوع بیحجابی فراگیر شد مدعیان دادشان درآمده. سایت خبری تحلیلی «عصر ایران» با ارائه ده جمله پیشنهادی به امام جمعه لاهیجان بهجا طرح مسئله کرده است. آن را یکی از مصادیق «پرسش نیکو نیمی از دانش است» بدانیم عجیب نیست:
«امام جمعه محترم لاهیجان در توئیتی نوشته است:
"از لاهیجان به مرکز؛ صدای من رو دارید؟ شهر داره سقوط میکنه!
کار به جایی رسیده حتی خواهران شُلحجاب از برهنگی برخی بیحجابها شکایت دارند!!!
فرماندهان و سربازهای ما اسیر شدند. ما تا آخر هستیم...
نمیذاریم شهدا غصهمند بشن... چرا صداتون درنمیاد !؟"
ضمن تشکر از جناب امام جمعه که نگران "برهنگی برخی بیحجابها" شده و به مرکز پیام دادهاند، پیشنهاد میکنیم برای این که متهم نشوند که از بین همه موضوعات جامعه فقط نحوه لباس پوشیدن زنان برایشان مهم بوده که آن را به مرکز مخابره کردهاند، در توئیت بعد، این چند مورد را هم به مرکز بگویند بلکه افاقه کند:
1- مردم هر روز فقیرتر میشوند، گرانی و تورم کمرشان را شکسته، پدرها و مادران سرپرست خانوار شرمنده بچهها هستند!
2- زنان و دخترانی برای تامین زندگی به تن فروشی رو آوردهاند.
3- ناکارآمدی، فساد اداری، اختلاس، رشاء و ارتشاء بیداد میکند.
4- محیط زیست با سرعت وحشتناکی در حال تخریب است.
5- ریاکاری و کاسبی به نام دین و انقلاب و ارزشها رونق گرفته است.
6- افسردگی در جامعه گسترش عجیبی یافته است.
7- جوانها بیکارند، از بیسواد و کمسواد گرفته تا فوق لیسانس و دکترا.
8- امید به آینده مدام ضعیفتر و ضعیفتر میشود.
9- ریالمان روز به روز دارد بیارزش میشود.
10- نخبگان یا منزوی شدهاند یا مهاجرت کردهاند.
الووو ... جامعه داره سقوط میکنه؛ الووو... صدای منو دارین؟ باز هم بگم؟ الووو... چرا صداتون نمیاد؟! الووو...!!
توضیح:
احتمالا صدا به این علت نمیرسه که وضع اینترنت هم خرابه!»
***********
تکمله: «اجتهاد با ذهن بسته» عنوان مطلبی است که مدتها قبل در همین وبلاگ بارگذاری کرده ام. مرور آن بهجاست:
شب مخصوصا آنگاه که میلیونها ستاره آن را زینت میدهد و عروس ماه بر بلندای آسمان خودنمایی میکند الی ماشاء الله زیباست. با این همه شب شب است و ظلمت مشخصة آن. کافی است مشرق چپق طلایی خود را روشن کند تا دریابیم که آنچه «اصالت» دارد نور است و روشنایی. جالبتر اینکه حتی ماه و ستارهها هم بدون آن کانون روشنایی، جز تودههای فسرده و بیجان نیستند.
پهنه عظیم اجتماع بشری یا عرصه شگفتانگیز ذهن آدمی بیشباهت به کلام فوق نیست. کافی است آفتاب عقل قدسی از مشرق جان بشر طلوع کند تا همه عنوانها و القابها و معیارها رنگ ببازد و این مشت گل - که آدمی نام دارد - بفهمد که با «خیال» همآغوش بوده، در «گمان» سیر میکرده، «پندار» را میپرستیده و «هیچ»ی بود که برای «هیچ» بر «هیچ» میپیچید. گفت: «دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ / ای هیچ برای هیچ بر هیچ مپیچ».
سخن این است:
ما در شب زندگی بشر روزگار میگذرانیم و آنانکه آراسته به عنوانها و القابها هستند، هم خود فریب خوردهاند هم دیگران را در چاه گمان و ظن و تخمین نگاه داشتهاند. فرقی هم نمیکند که این عناوین و القابها از چه منشائی اخذ شده باشد. در زمانه انحطاط هیچ چیز اصالت ندارد و همه چیز مشوب به زهر جهل است. سخن حضرت اقبال است که: «اجتهاد اندر زمان انحطاط/ قوم را بر هم پیچد بساط».
متن زیر یکی از خاطرات من از دورهای است که هم کار فرهنگی میکردم و هم کارگری:
حضرت اوستا متشرع بود و سخت نازنده به این کار. معترض شدم که چرا حقوق کارگرهایی را که هرازگاهی به کار میگیرد، ناقص میدهد. گفت اول شرط میکنم و رضایتشان را جلب میکنم. متذکر شدم الزاما همه جا رضایت زبانی کفایت نمیکند. ممکن است اضطرار و اجبار فردی را به مزد حداقلی راضی بکند. عرف و قانون هم در این زمینه نظر دارد. گفت از مجتهد پرسیدم. گفتم یا سؤال را غلط طرح کردی یا آن مجتهد.... . گفت با هم برویم. حضرت اجل داستانی از امام رضا علیهالسلام نقل کرد سپس نتیجهگیری که اول باید مزد تعیین شود، و کارگر در صورت رضایت نباید در پایان کار اما و اگر بیاورد. و اوستا خوشحال شد.
متذکر شدم صاحبکار آرد هفتاد تومانی را هفت تومان میخرد. ضمن آنکه بابت جواز کسب چه بسا وامهای کمبهره هم دولت به او میدهد. بنابراین نمیتواند از قانون کار را که با معیار حداقل دستمزد تدارک دیده شده سرپیچی کند و.... گفت بهتر است با هم بسازند. گفتم بهتر است با هم بسازند امر به معروف یا نهی از منکر نیست. شما کارش را تأیید کردید درحالی که باید به صراحت ایشان را از تضییع حقوق کارگر نهی کنید. و آدمی مخصوصا آنانکه صاحب مکنت و ثروتی هستند دنبال بهانهای برای انباشتن بر ثروتهای خود هستند و... .
تکمله: پرسش این است که آن اوستای متشرع چرا پس از عمری متعبد به آداب شریعت بودن، همچنان در خانه طبع و نفس سکنا دارد و از حکمت و معارف آسمانی بهرهای ندارد. آیا نمیتوان آن نوع پاسخ دادن را اسباب تعمیق توهم در چنان آدمیانی انگاشت.
تکمله دوم: آن مجتهد مقام سیاسی داشت. و صدالبته آدم بدی نیست. اما مثل علیالاغلب همقطارانش پای عقل اجتماعیاش میلنگد. و درد بزرگتر اینکه در مسیر یکطرفة سخن گفتن و تحلیل کردن و نقد نشدن بعضا پندار خدمت بیشتر را در سر پرورانده. طرفه اینکه وقتی در قامت نمایندگی مردم در مجلس شورای اسلامی خواست وزیر ارشاد وقت را مجبور به کار فرهنگی درست و درمان بکند از جمله افرادی بود که پای بیانه هشدار به وزیر فرهنگ را دو بار امضا کرده است. عطاءالله خان مهاجرانی در حکایت همچنان باقی است عکسی از آن نامه درج کرده و شرحی درباره آن واقعه نوشته است.
قال را بگذار و باب حال زن(4)...برچسب : نویسنده : ahahmadi بازدید : 55