سخن نغز با گویش تبری

ساخت وبلاگ

مروارید دخترکوچولی شهری است که هرازگاهی همراه پدر به روستا می آید. با بازی های زبانی از او دلربایی کردم. مدتی گذشت. پدرش را دیدم. سراغی از دوست کوچکم گرفتم. وقتی خواست برود روی کاغذ شعری به گویش محلی نوشتم و گفتم برایش بخوان:

کِچیکِ کیجا گَت بونِ

اَمِ مَلِ جا رَد بونِ

اگِ ورِ تحویل نَی ریم

خَلِ خلِ بد بونِ.

(کیجا= دختر. ملِ= محل. گَت= بزرگ. بونِ= می شود. تحویل نی ریم= به او اعتنا نکنیم/ تحویلش نگیریم. خل خل =خیلی.)

قال را بگذار و باب حال زن(4)...
ما را در سایت قال را بگذار و باب حال زن(4) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ahahmadi بازدید : 4 تاريخ : سه شنبه 12 تير 1403 ساعت: 20:20