مرگ مشکل زندگی مشکلتر است

ساخت وبلاگ

تا ساعاتی دیگر زمین ترانه شادی، بالندگی و رویش را سر خواهد داد. مردمان شادی طبیعت را مبارکباد می‌گویند و روزگاری خوش و خرم برای یکدیگر آروز می‌کنند. بهاریه‌های سرهنگان سخن را می‌توان خواند و لذت برد: «آمد بهار خرم با رنگ و بوی طیب/ با صد هزار نزهت آرایشی عجیب...»

اما نه! نمی‌شود. نمی‌توان بی‌اعتنا به فوران دردها و رنج‌ها، از زیبایی‌ها «سخن» گفت و «آرزوی» روزگاری خوش و خرم را در سر پروراند. از آنچه شادی و رویش طبیعت می‌خوانیم در میان آدمیان خبری نیست. بیهوده زبان می‌چرخانند. روزگار خوش و خرم با بازی‌های زبانی حاصل نمی‌شود.

مادری که زندگی مشقت‌بار با همسر معتاد و خلافکارش را تاب آورده بود امسال با زندگی وداع کرد. در بازار محلی دسفتروشی می‌کرد. وقتی مریض شد از همین مختصر روزی هم محروم شد. بارها برای تهیه داروهایش به مشکل برخورد. دو فرزند نوجوانش در دو سه سال گذشته با سکونت در کارگاهی در تهران بر زخمهایش مرهم گذاشتند. اما زور درد و رنج و مصیبت چربید و مادر به علت پیشرفت مرض جان داد. چند نوبت به او برای تهیه دارو کمک کردم. کنار قبرش ایستادم و بر سرنوشت ناگوار انسان تأسف خوردم. بسیار نگران حال و روز فرزندانش هستم. ستونی در خانواده پدر یا مادر ندارند تا به او تکیه کنند. در روستایشان هم کوچکترین نشانه‌ای از احساس مسئولیت برای کار فرهنگی نیست. و مگر در روستای ما چه خبر است. سگ‌بازی در سه چهار سال گذشته بارزترین مشخصه‌ای است که در نوجوانان و جوانان نمود پیدا کرده است....

از شش جهت تحت فشارم. تقریبا ده سال است مغازه‌ای کوچک برای امرار معاش تدارک دیده‌ام. همه تلاشهایم برای تبدیل آن از خرده‌فروشی به عمده‌فروشی با شکست مواجه شده. روزها در میدان کارگری داوطلب کار می‌شوم. انس با طبقات فرودست هر روز بیشتر از دیروز مرگ اخلاق و امید را برایم مسجل ساخته. و اینها همه در جامعه‌ای رخ می‌دهد که از رسانه ملی‌اش مدام از اخلاق و دیانت سخن گفته می‌شود. کار به جایی رسیده که مردمان روستا بی‌دغدغه ماه رمضان در ملأ عام سفره غذا پهن می‌کنند. حاکمان پیام می‌دهند احکام خدا به هیچ وجه نباید روی زمین بماند. «باید» چنین شود. «باید» چنان شود....

****

تکمله: انسان «دچار» خنده می‌شود و نمی‌شود تصنعتی خندید. «مسئله» هم چنین است. وقتی برق «مسئله‌ها» آدم را دربر بگیرد، انسان خداباور به «مقام اضطرار» میرسد. هنوز توهم دانایی و توانایی ذهن و ضمیر حاکمان این سرزمین را رها نکرده است. مسئله اصلی این سرزمین «فرهنگ» است اما حال و روز اقتصاد چنان درهم است که مجبورند بگویند «مسئله اول ما اقتصادی است». شعارهای ایدئولوژیک در این سرزمین برجسته شد و شیاطین انس را علیه مردم شوراند. اکنون همه اختیار دست آنان است.

تا امیدهای خیالی بر باد رود و «مقام اضطرار» راه را برای امید واقعی یعنی گشایش آسمانی بگشاید، متأسفانه فاصله بسیار است. و در این مدت همچنان شاهد تعمیق آفت‌ها و آسیب‌ها خواهیم بود.

«ما شاهد سقوط حقیقت/ ما شاهد تلاشی انسان/ ما صاحبان واقعه بودیم./ چندی به ضجر شعله کشیدم/ اکنون درون خاطره دودیم/ گفتند رو به اوج روانیم / دیدیم سیر سوی سقوط است/ شعر سپید نیست که خوانی‌اش/ این جعبه سیاه سقوط است.»

تکمله‌ی دوم: دوستی پیشنهاد کرد چون روزنامه اطلاعات را شخصیت‌های فرهنگی مطالعه می‌کنند برایش مطلب فرست. دو سه بخش از یک متن تقریبا ده قسمتی با عنوان «طرح خدا» را کامل کردم. بخش اول را اینجا بارگذاری می‌کنم با این نیت که از مسائل و مصائب گفتن دردمندانه را با نق‌زدن‌ها اشتباه نگیریم.

طرح خدا1

«زنده ماندن» چیزی است و «زندگی کردن» چیزی دیگر. زمانی سروده‌ام: «مقداری آب و نان/ سامان زنده ماندن آدمیان را بسنده است/ اما برای زندگی/ آنسان که در گونه‌گونی فصلها دیده‌ایم- از مرگ زمستان تا بهار بالندگی-/ باید روانه شد/ با آفتاب عقل/ باید یگانه شد/ دستی دراز می‌کنم/ پیمان و عهد را/ سوی پیمبر درون/ کوری چشم طبع دون».

اختیار جامعه یا محلی را به ما می‌دهند تا زمینة زندگی را در آنجا فراهم کنیم. یک راه این است که ضروریات را در کنترل خود بگیریم تا مردم وادار به کار و تلاش شوند و چرخ اقتصاد اجتماع بگردد. نمونه‌ای کوچک از چنان آرمانی را در زندگی خود و اطرافیان محقق می‌کنیم تا آمال‌آفرینی کنیم و شنیده‌ها یا گفته‌ها را نشان دهیم. بر این روش آفتها مترتب است که بدترین آنها نابودن شدن ارزشهای انسانی و به خاموشی گرائیدن روابط عاطفی است. بشر در این ساحت نه فقط به همنوع، حتی به محیط زیست هم رحم نخواهد کرد.

مسیر دیگر برای تحقق آن آرمان و ایده (یعنی سازندگی و آبادانی) این است که با مردم سخن بگوییم و شوق و ذوق آنان را برای ساختن و آبادن کردن زنده کنیم. ارزش کار را به آنان بنمایانیم و از سرمایه‌های فرهنگی سرمایه‌های اجتماعی بسازیم. «دیدن» در اینجا نیز راهگشاست؛ بدین معنی که آحاد اجتماع مصادیق چنان صفاتی را در حاکمان/مدیران متجلی ببیند. آدمیان در این روش داوطلبانه وارد میدان کار و تلاش می‌شوند و قدرت شگرف ایمان به کار و تلاش را در خدمت می‌گیرند. جلوه‌های این آرمان در هرکجای دنیا نمایانگر شود درخور تحسین است اما فرهنگهای توحیدی برای ساختن چنان آرمانی ممتازند. انسان مطابق اندیشه‌ توحیدی نه حیوان ناطق که حی مائت است. و فرهنگ اصیل دینی داعیه‌دار فعال کردن قوای معنوی چنان موجودی است. ذیل تابش عقل ربانی/ایمانی/قدسی1 یا خرد برتر، روان محدود و محصور شده با طبع و نفس با روان مطلق(خداوند) مأنوس میگردد و از آنجا که خداوند حی لایموت است انسان موحد هم به شکوفایی میرسد و احساس نامیرائی و سرمدی میکند. سرریز این شوروشعف‌های درون اجتماع را کلکسیونی از زیبایی‌ها خواهد کرد. سخن علامه اقبال رساست: «آنکه حی لایموت آمد حق است/ زیستن با حق حیات مطلق است- هرکه بی‌حق زیست جز مردار نیست/ گرچه کس در ماتم او زار نیست». همچنین: «مردن بی‌برگ و بی‌ گور و کفن/ گم شدن در نقره و فرزند و زن».

با امعان نظر به این مقدمات میتوان پرسید: «تکاپوی تقریبا دویست ساله ایرانیان برای محقق کردن توسعه و آبادانی ذیل کدام روش تجزیه و تحلیل می‌شود؟» و سخن مهمتر: «ذیل انقلاب شکوهمند اسلامی کدام مسیر پیش روی مردم ایران قرار گرفت؟» نفوذ و تعمیق آسیب‌های اجتماعی اعم از اختلاس، اعتیاد، رانت، و بحرانهای زیست‌محیطی نشان می‌دهد که آنچه در این دوره دائرمدار شد توسعه پول‌محور است.

1- 1371 یکی از بنده پول قرض کرد. هنگام برگشت مقداری اضافه داد. گفت بهره پولت. در دهه 60 سخن گفتن از «سود» امر مذموم به شمار می‌آمد.2

2- در همان دوره، یک استادکار برایم وسیله‌ای ساخت. می‌گفت برای دریافت مجوز خانه‌ای که در شهر ساختم به شهرداری رفتم مرا پوست کندند. حواسم را جمع کردم تا او پوست مرا نکند اما مطئمنم شیطنتش را به نوعی اعمال کرد.3

3- منطقه نیمه‌جنگلی با وسعت تقریبی بیست هتکار تبدیل به زمین کشاورزی شد.

4- تنها رودخانه روستای ما که بعضا محل صید ماهی هم بود تبدیل به فاضلاب شد.

5- برای کارمند خانه بهداشت از چهار تن از دختران محل امتحان گرفتند. آنکه چهارم شد قدر دید و بر صدر نشست؛ چون پارتی داشت.4

6- تعداد فرهنگیان روستا را سرشماری می‌کنم. تقریبا ده نفر. حتی یک نفر از آنان با کتاب و قلم شناخته شده نیست. آنچه در بیشتر اینان نمود دارد تکاپو برای رفاه مادی است.

7- رمضان1400 مسجد روستای ما میزبان کمتر از سی نفر بود(یک‌دهم جمعیت عاقل بالغ). یک شب حضورنوجوانان چشمگیر شد. مسئول «حوزه مقاومت بسیج» آن شب مهمان مسجد ما بود.

8- سهم اربابی از مخارج کشت و کار، در دهه 60 نصف نصف بود. از آغاز دهه هفتاد آرام آرام تغییرات به ضرر زارع شروع شد و اکنون همه مخارج کشت و کار را او باید بپردازد.5

9- پیرزن که محصول باغش را در بازار محلی می‌فروخت، مزرعه را سمپاشی میکرد. یکی به او گفت بهتر است صبر کنی تا موقع رشدش برسد. گفت میوه را تمیز و مشتری‌پسند می‌کند.6

10- ........ (داستان نگفتنی است.)

11- ........ (ماجرا نهفتنی است.)

سخن زنده‌یاد قیصر امین‌پور زبان حال ماست: «آسمان تعطیل است/ بادها بیکارند/ ابرها خشک و خسیس/ هق‌هق گریه خود را خوردند/ من دلم می‌خواهد/ دستمالی خیس/ روی پیشانی تبدار بیابان بکشم/دستمالم را افسوس/ نان ماشینی/ در تصرف دارد.../ آبروی ده ما را بردند.»

****

پانوشت ها:

1- از کلام خداوند و گفتار و کردار معصومین علیهم السلام میتوان «طرح خدا» استبناط کرد. یکی از آرزوهایم این بود که استاد مطهری زنده می‌ماند و کتابی می‌نگاشت با عنوان «طرح خدا».

2- این سیئه، یعنی سودمحوری، تقریبا یک دهه بعد در تمام نشستهایی که با نام قرض‌الحسنه محلی یا خانوادگی شکل می گرفت مرسوم شد و استدلاشان اینکه چون بانک سود می‌گیرد ما هم مجازیم.

3- آن استادکار نذر کرده هر سال به زیارت امام رضا برود.

4- وقتی در مرکزی که با جان مردم سر و کار دارد چنین می شود میتوان حدس زد فراگیر شدن این سیئه چقدر خانواده را در عزای عزیزانشان می نشاند. جدیدترین نمونه آن در محل در سه سال گذشته اتفاق افتاد و مادر دو فرزند زیر تیغ جراحی یک پزشک سهمیه ای جان داد. خانواده این مادر از جمله زحمتکشترین افراد روستایی هستند و بنده همچنان گرمی داغ چنان حادثه تلخی را در خودم و آنان حس می کنم.

5- مدتی است زمزمه‌ای درگرفته با این موضوع که سهم ارباب از محصول میتواند دو به یک شود. پیش‌بینی می‌شود در ده سال آینده این سیئه فراگیر شود.

6- سوار ماشین خط شدم تا به شهر بروم. راننده که ساکن روستای همسایه بود با دوستش درباره زیارت به عتبات سخن می‌راند. می گفت تا کنون پنج بار به کربلا رفته است. چند دقیقه بعد سخنشان به کشت دوم برنج رسید و همو که پنج سفر کربلا رفته گفت که چند قطعه زمین را سمپاشی کرده اما زمین پدری‌اش را چون خودش قرار است استفاده کند سمپاشی نکرده است.

قال را بگذار و باب حال زن(4)...
ما را در سایت قال را بگذار و باب حال زن(4) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ahahmadi بازدید : 57 تاريخ : شنبه 31 تير 1402 ساعت: 18:08